به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد ، پدرام ئیلانی_ روزنامه نگار طی یادداشتی نوشت :
به قول آن شاعربزرگوار با اندکی دخل و تصرف: از همهمه بیزاریم، نه طاقت خاموشی و نه تاب و میل سخن داریم...!
همچون بسیاری از دوستان چندین سال است به هزار و یک بهانه با نوشتن قهرم، از ناامیدی از وضع موجود و عدم پاسخگویی آقایان، عدم آزادی در اظهار نظر و بگیر و ببندهایش تا از رونق افتادن خوانش نوشتههای عمیقی که نمیتوان به سبک توییتها در یک جمله و پارگراف راجع به آنها کلی گویی کرد و رفت، البته بخشی از آن به سلیقهی مخاطب و بخشی نیز به دلسردی امثال من از شرایط و وضعیت موجود حاکم بر جامعه و نقش یک روزنامه نگار انتقادی در تداوم آن مربوط است. بگذریم. آنچه مرا وادار و البته مصمم به نوشتن مجدد کرد شاید دیدن نیم روزنهای از نور و امید در اتفاقات سیاسی اخیر است.
بر کسی پوشیده نیست طی چند سال گذشته به دلایلی از جمله عدم پیشرفت در عرصههای داخلی و خارجی و فشارهای بیش از پیش اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری از مردم از سیستم ناامید و ناراضی و بر آن شدند که با تحریم و عدم مشارکت در انتخابات نارضایتی خویش از وضع موجود را به سمع و نظر حاکمیت برسانند، مسیری که حداقل امروز اطمینان داریم که نه تنها گرهی از مشکلات نگشود بلکه سبب سوءاستفاده گروههای فشار و طیف خاص سیاسی قرار گرفت و با دلسردتر کردن مردم از راههای مختلف بیش از پیش آنها را به تحریم و عدم مشارکت در انتخابات سوق داد تا با یک دست شدن دولت و مجلس زمینهی ظهور سیستمی الیگارشی و فشل که به تمامی در اختیار خودشان است محیا شود، سیستمی که معیشت، نیازهای اولیه و خواستههای مختلف متعالی مردم ذرهای برایش دارای اهمیت نبوده و نیست! گواه این نتیجه گیری آن است که روز به روز در حوزهی معیشت و مسکن، ازدواج، اقتصاد خانوار، نظامهای فرهنگی، آموزشی و اجتماعی به قهقرا رفتیم و در تقویم روزی وجود ندارد که یکی از آقایان بر علیه دیگری افشاگری نکند و مشکلات را گردن دیگری نیاندازند! همچون صمدآقای معروف انگشت اشاره را مقابل دیگری قرار میدهند و به چشم یکدیگر فرو میکنند و تنها زمانی انگشت را به سمت خود میگیرند که بخواهند بگویند: "هیشکی مثل مو نمیتونه. "!
گروه فشار با تلاش برای به حداقل رساندن مشارکت مردمی در انتخابات و البته فیلترینگ افراد، آنهایی که مدنظر داشتند را با حداقل آراء بر کرسیها نشاندند، آنها از عدم مشارکت مردم سود بردند و افرادی غیر متخصص و غیر متعهد را بر سرکار آوردند که حیطهی مسئولیتی که در اختیار داشتند هیچ تناسبی با قد و قواره هایشان نداشته و ندارد. گرچه نمیتوانم با قاطعیت بگویم، اما گمان میکنم این بار در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ کمی متفاوت از قبل عمل شده است. همین که شخصی همچون مسعود پزشکیان که تمامی اعضای تیم ستاد انتخاباتی و مشاوران تخصصی اش جزو منتقدین وضع موجود هستند و از اندک محبوبیت مردمی در میان برخی شهروندان بی طرف جناحی و حزبی برخوردارند و در دوران مسئولیتشان نیز مدام توسط گروههای فشاری که امروز حاکم بر جامعه اند مورد حمله قرار میگرفتند، تایید صلاحیت میشود و از فیلترهای ریزبین نظارتی میگذرد، اگر خوشبینانه نگاه کنیم میتواند نشانهی خوبی باشد از تغییر و اصلاح نگرش در سطوح بالای هرم مدیریتی نظام. تغییر نگرشی که میتوان آن را به فال نیک گرفت و از آن بهره برد!. البته در صورتی که کنشگران منفعل ادوار گذشته مجدداً به کنشگران فعال بدل شوند.
اکنون، اما مسئلهی جدی، نگرش بسیاری از شهروندانی ست که پیشتر مشارکت در انتخابات را بی فایده و غیر جدی دیده اند و این امر سبب دلسردی آنها از مشارکت در انتخابات که به جرات میتوان گفت سرنوشت ساز است گشته و نمیتوانند خوشبینانه به موضوع نگاه کنند و البته حق هم دارند! بی شک این روزها بسیاری از افراد با تحلیلهای مختلف از وضع موجود مواجه اند و نمیدانند که کنشگری فعال در انتخابات باشند یا کنشگری منفعل! نمیتوان تجربیات گذشته را نادیده گرفت و از طرفی هم نمیتوان اجازه داد اکنون که امکانی هرچند کوچک برای تغییر و اصلاحی تدریجی حادث شده است بی هیچ بهره برداری از آن گذشت و با انفعال، مجدداً زمین بازی را به آنهایی که سعادت را در قهر با جهان و توهم خودکفایی و سیلی زدن به این و آن میبینند سپرد تا با بهره برداری از موحبات تحریم و انزوا، انحصار و رانت، جیب مردم را خالی و جیب خود و فرزندان و اطرافیانشان را بیش از پیش پر کنند.
اگر شهروندان به عنوان کنشگرانی به منظور تعیین خط سرنوشت خویش منفعل بمانند، قطعاً درب به روی همان پاشنهی پیشین میچرخد و گروههای حداقلی فشار مجدداً سرنوشت همهی ما را به سوی همان چیزی که پیشتر دیده ایم، با سرعتی بیشتر رقم خواهند زد و وضعیت از آنچه که هست وخامت بیشتری خواهد یافت. مشارکت شهروندان دلسرد و دلزده از سیستم میتواند ممکنترین راه برای تغییر وضع موجود به سمت خواستههای اکثریت مردم باشد و میتواند نتیجهی بازی را عوض کند و در بدبینانهترین حالت اگر حتی کاندیدای مورد نظرشان رای نیاورد حداقل میتواند یک پیام مهم برای سیستم داشته باشد و آن این است که تغییر در نگرش و رویه میتواند اعتماد از دست رفته مردم نسبت به سیستم را بازگرداند و سیستمی که برای بقا تلاش میکند نیازمند مشارکت حداکثری شهروندان است و نادیده گرفتن خواست شهروندان بقاء سیستم را با چالشهای جدی مواجه میسازد، بدین ترتیب سیستم ناچار میشود در سیاستهای خود مردم و شهروندانش را اولویت قرار دهد و این خود یک گام مثبت به جلو برای شهروندان به حساب خواهد آمد.
نمیتوان هیچ یک از اجزاء ارگانیسم یک کِلان اجتماعی را نادیده گرفت، اگر دولت و ملت را ارگانیسم کِلان درنظر بگیریم، هردو ارگان برای بقا به یکدیگر نیازمندند، ملت به دولتی سازنده و دارای کارکرد مثبت نیاز دارد تا بتواند عوامل بقاء و رفاه شهروندانش برای پویایی را محیا کند و دولت نیز نیازمند پشتوانهی مردمی خویش برای پیشبرد سیاستهای داخلی، خارجی و البته بقای خویش میباشد. از هرطرف بنگریم ما هم ملت دانا میخواهیم و هم دولتی توانا و این امر میسر نمیشود مگر ذیل سایهی خرد جمعی و مشارکت فعال و البته آگاهانه؟!