به گزارش خبرگزاری تابناک، ساخت و سازها، در شهر زلزله زده سرپل ذهاب همچنان یا به کندی پیش میرود و یا کاملا متوقف شده است و مردم میگویند: توان مالی ندارند و نمیتوانند بازسازی خانه هایشان را به اتمام برسانند.
وارد شهر که میشوی پس از بیست ماه از زلزله، چهره غبار آلود و غم گرفته شهر خود را نمایان میکند، گویا هنوز در عزای آن شب ویران کننده بسر میبرد.
تلهای آجر، ماسه و آهن آلات با کمترین تغییر در سطح معابر، کوچه و خیابان توجه هر مسافری را به خود جلب میکند، این مناظر، دیگر برای اهالی روزمره شده اند و در نظر آنان این تلهای مصالح جزئی از سیمای طبیعی شهراند.
ِپَیهای رها شده، اسکلتهای بدون دیوار و دیوارهای بدون پنجره در سرپل ذهاب، جای نماهای رومی و ساختمانهای پر از طراوت و زندگی شهرهای دیگر را گرفته است، گاهی از ساختمانی نیمه کاره صدای متهای برقی یا سنگ فِرِز استاد کار به گوش میرسد؛ گویا صاحبان آن خانه موفق شده اند مقداری مصالح تهیه و پس از چند ماه، مرحله جدیدی از ساخت و ساز را شروع کنند.
کودکی در انتهای یکی از کوچههای آهنی محله فولادی درون چهارچوب درب کانکسی نشسته و با حسرت به خانه اش نگاه میکند، خانه که چه بگویم! هنوز مسیری طولانی را برای خانه شدن در پیش رو دارد.
البته کانکسها هم دیگر آن کانکسهای روزهای اول زلزله نیستند، انقباض و انبساط ناشی از گرما و سرما آنها را از ریخت انداخته است، درب بیشترشان به سختی در قاب خود جای میگیرد، پنجرها را باید به زور باز و بسته کرد و سقف بسیاری دیگر نیز وا رفته اند.
پدری میگوید: کار آوار برداری شهر و آغاز ساخت و سازها خیلی دیر شروع شد، پول وامها همان موقع هم کفاف تکمیل خانه را نمیکرد چه برسد به این زمان که تورم بیداد میکند، زمانی که به ما گفتند پنجاه میلیون وام میگیرید، آهن کیلویی کمتر از سه هزار تومان بود و سیمان کیسهای پنج هزار تومان، قسط اول را که دادند آهن کیلویی شش هزار تومان و حتی بیشتر هم شده بود و سیمان ده هزار تومان، الان از مرز پانزده هزار تومان نیز گذشته است.
زلزله زدهای دیگر میگوید: خانه ام را تا مرحله کاشی کاری و لوله کشی پیش برده ام، و تا این مرحله تنها چهار میلیون از وام را هزینه کرایه ماشین آلات و جرثقیل کرده ام، استادکار و کارگر هم بماند، خرید مصالح که دیگر جای خود دارد قیمتها از زلزله ۷/۳ هم قویتر لرزیدند.
خانههای تعمیر شده هم چنگی به دل نمیزنند، هنوز ترسی که شب زلزله در دل اهالی کاشته است مانع از آن میشود کسی جرات کند و در خانهای تعمیری زندگی کند.
بیشتر خانهها در طی این مدت و بارها لرزیدن زمین، دوباره ترک برداشته اند، کسی هم جرات زندگی در خانهای تعمیری را داشته باشد، نمیدانم چگونه شبها خواب بر چشمانش میآید.
نگاهم به خانهای دوخته شد با زیربنایی چند برابر خانههای نیمه کاره اطراف، با نمایی از سنگهای گران قیمت و مزین به نقوش برجسته و پنجرههایی که با قیمت هرکدامشان میتوان خانهای دیگر را تکمیل و بازسازی کرد، داخلش را تصور کردم، ناخودآگاه درونم، تصویر و جملهای را در ذهنم تکرار میکرد.
تصویر پشت پنجره مغازه اسباب بازی فروشی در داستان صمد بهرنگی و جمله: کاش مسلسل پشت پنجره مال من بود.