روایت خبرنگاری از تجمع اعتراضی دیروز / کهگیلویه و بویراحمد و تجمعات! + فیلم
البته در این بین مخالفان تجمعات با انتشار کلیپ ها و نوشته هایی سعی در عدم همراهی مردم با درخواست کنندگان تجمعات داشتند و مضمون بیشتر این پیام ها حول آب به آسیاب دشمن ریختن و یا ترساندن از احتمال وقوع پروژه کشته سازی صورت گرفت. به عنوان مثال این کلیپ به شدت در شبکههای اجتماعی منتشر شد.
به گزارش تابناک کهگیلویه و بویراحمد، پس از فراخوان گسترده در شبکه های اجتماعی در خصوص تجمعات گسترده در سراسر کشور و البته غیرقانونی اعلام شدن آن از طرف مسئولین در برخی مناطق کشور جسته و گریخته تجمعاتی صورت گرفت و البته چندان بازتابی نداشت و تاکنون هم هیچگونه گزارشی در زمینه بوجود آمدن شرایط ویژه و یا خسارات جانی و مالی و یا بازداشت های معترضین مخابره نشده است. اما در این بین برخی خبرگزاری ها خبرهایی منتشر کرده اند که آنچه از این خبرها برداشت می شود نشان دهندهی موفق نبودند گردانندگان و برنامه ریزان این فراخوان در رسیدن به اهداف خود است.
در کهگیلویه و بویراحمد که تاکنون هیچگونه خبر یا گزارشی در خصوص برگزاری تجمعات اعتراضی مخابره نشده است و البته جالب اینجا بود که برخی خبرنگاران محلی اعلام می کردند که تعداد زیادی با آنها تماس گرفته و پیگیر تجمعات در استان بودند اما همه از بی اطلاعی از برگزاری تجمعات در شهرهای مختلف استان خبر می دادند و خبری هم در این زمینه در استان مخابره نشد البته تعدادی سایت محلی برخی اخبار تجمعات در دیگر شهرهای کشور را پوشش دادند. البته در این بین مخالفان تجمعات با انتشار کلیپ ها و نوشته هایی سعی در عدم همراهی مردم با درخواست کنندگان تجمعات داشتند و مضمون بیشتر این پیام ها حول آب به آسیاب دشمن ریختن و یا ترساندن از احتمال وقوع پروژه کشته سازی صورت گرفت. به عنوان مثال این کلیپ به شدت در شبکههای اجتماعی منتشر شد.
خبرنگار خبرگزاری فارس هم یکی از تجمعات را اینگونه روایت می کند : بعد از انتشار چند فیلم و عکس از آغاز تجمع اعتراضی در چهارراه ولی عصر به سرعت از خبرگزاری خارج شدم و با یک موتوری به محل قرار رسیدم. ترافیک چهارراه ولیعصر تا میدان فردوسی کشیده شده است.
اما روایت من از آنچه مشاهده کردم...
یکم. تا بین جمعیت رفتم از ظاهرم فهمیدند از آنها نیستم. پسرجوانی با خنده گفت: "قیافه شما که بیشتر به مامور می خوره". خلاصه اینکه از زاویه یک ادم تابلودار، صحنه را روایت میکنم.
دوم. بسیار شلوغ و فضا کاملاً ملتهب است. همه منتظر یک صدا هستند. هرکس گوشهای مترصد صدای اول است. هرجا جمعیتی شکل میگیرد به سرعت توسط ناجا متفرق می شوند. اما در برخی گوشه های خیابان انقلاب عدهای جمع شدند و منتظرند نیروی انتظامی فاصله بگیرد. جمع از حلقه های 20 نفره فراتر نمیرود. البته از این 20 نفرهها چندتائی قابل شمارش است.
سوم. عملکرد ناجا جالب بود. کلاً اجازه نمی دادند جمعیت شکل بگیرد.
چهارم. شاید نپذیرید؛ ولی من تصویری که دیدم را ارائه می کنم. جای جای چهارراه ادم های میان سالی ایستاده و دست به سینه فقط تماشا میکنند. سن حدود 50 تا 60 سال. تا جائی شلوغ میشود به سرعت بین انها میروند. سیگار به دست قدم میزنند و با تلفن همراه صحبت و از دور صحنه را رصد میکنند. از کنار هم که رد میشدند مختصر همکلام می شدند. قیافه شان نه به جوان هیجان زده میخورد و نه مردم معترض اقتصادی. والبته چهره تلخ شان آزار دهنده بود. ... بگذریم.
پنجم. دو تا خانم را دنبال کردم. هرجا ناجا غایب بود حاضر و جمعیت را دور خودشان جمع می کردند. ابتدا شروع کردند به طرح مشکلات اقتصادی؛ اینکه سفره مردم هر روز کوچکتر میشود. دختر جوانتر میگفت من دانشجوی دانشگاه دولتیام. اما بیکارم. خانم دیگری که بالای 50 سال سن داشت با هیجان مردم را ترغیب میکرد که جمع شوند. فریاد می زد: شماها غیرت ندارید که ساکتید؟
10 نفر که جمع شدند دختر شروع کرد به شعار دادن. شعار اول این بود: ایرانی میمیرد، ذلت نمی پذیرد" همراهی مردم را که دید شعار دوم شد مرگ بر دیکتاتور و شعار سوم تندتر.
ششم. همین دختر جوان وقتی دید یک نفر آن سو تر در حال فیلمبرداری است از جمع خارج شد و اعتراض کرد: " چرا فیلم میگیرید؟ مردم عادی از صورت فیلم نمیگیرند. از کجا مامور شدی؟" دقتش به سبک فیلم برداری فرد جالب بود.
هفتم. به محض اینکه جمع محدودی شکل گرفت یک جوان امروزی با شلوار چسبان و تیشرت سفید و با طرح بزرگ کارتونی، کنار لیدر جمعیت رفت و گفت: آخه این کارها برای چیست؟ یکی گفت شما ظاهرن درد دلار 10 هزار تومانی را نکشیدی. مرد جواب داد: با این کارها درست میشه؟... یکی دیگه با تندی فریاد زد مجبور نیستی بایستی. رد شو و برو.
هشتم. عابران و راننده ها حوصله تماشا هم نداشتند. از غرولندشان میشد فهمید.
نهم. دست فروش ها بساط شان را جمع نکردند. ظاهرا هم خوب می فروشند. پسرک 12 ساله دستفروش که حالا همه اجناسش را فروخته دنبال یک موتوری بود تا بی ترافیک فرار کند.
دهم. اما زمزمه زیر لب مردم هم شنیدی بود. غرغرشان خیلی هم آرام نبود. خانم جوان میگفت: اخه این چه وضعی است برامون ساختند؟ مرد دیگری تا به من رسید گفت: دیگه به اینجای مردم رسیده؛ اشاره اش به زیر گلو بود....
روایت من تا ساعت 22 امشب 11 مردادماه بود و فعلاً متفرق شدند.