باورش سخت است که در چند قدمی‌مان افراد دل شکسته‌ای باشند که به شوق زیارت امام رضا (ع) از حال می‌روند و شاید هنوز صحن و سرای حرم را در خواب می‌بینند اما خوابشان با عنایت امام رضا(ع) تعبیر می‌شود و آنها برای قدردانی گوسفند قربانی می‌کنند.
کد خبر: ۴۴۴۹۵۸
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۹ 20 June 2017
هوا گرم است و تو در روستاهای مرزی با وجود تمام مشکلات در کنار خانواده‌ات در همان روستاهای بی‌آب و علف زندگی می‌کنی.

 آری وقتی خشکسالی‌های 18 ساله کمر زمین را ترک زده باشد و قنات‌ها را خشک کرده باشد تو در برابر آنها دیگر حرفی نداری...

حالا دیگر مردم  گوسفند زیادی هم ندارند تا کمک خرج گذران زندگی‌شان باشد چون رمقی برای دام‌ها در این خشکسالی‌ها نمانده است. همان چند گوسفند باقیمانده از مشتی غلام و کربلایی علی را به بیابان می‌برد و هر روز در بیابان تک و تنها با گوسفندان است. بیابانی با یک آسمان بزرگ به وسعت تمامی پاکی‌های قلبش. مهدی در بین روز که حوصله‌اش سر می‌رود با همان ساز دهنی کوچکی که دارد اوقات خوش جوانی‌اش را در کنار گوسفندان سپری می‌کند و شب که می‌شود خسته و تشنه و گرسنه به خانه برمی‌گردد تا وقتی مادر یک استکان چای برایش آماده می‌کند از خستگی با لباس و کفش به خواب می‌رود.

مهدی دوست دارد وقتی پولدار شود به زیارت امام رضا (ع) برود

این کار هر روز مهدی است. او نوجوان 16 ساله‌ای است که در روستاهای مرزی سربیشه زندگی می‌کند.

مهدی تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده و مجبور است برای گذران زندگی به پدرش در کارها کمک کند و برای کمک خرج خانواده گوسفندان همسایه‌ها را به چرا ببرد.

وی تاکنون به بیرجند هم سفر نکرده و دوست دارد وقتی پولدار شود به زیارت امام رضا (ع) برود.

او روزها در بیابان شعر ائمه را می‌خواند و وقتی از امام رضا(ع) می‌گوید اشک چشمانش را فرا می‌گیرد. گویی انس زیادی با امام رضا(ع) دارد در حالی که تاکنون به حرم این امام همام مشرف نشده و دوست دارد با اولین پولی که به دست می‌آرود به مشهد مقدس برود.

یعنی می‌رسد آن روزی که ما هم به مشهد برویم

در یکی از شب‌ها که به مسجد می‌رود وقتی با دوستانش هم کلام می‌شود بغض گلویش را گرفته و می‌گوید این روزها عجیب دلم هوای مشهد را کرده است و خطاب به دوستانش رضا و محمد می‌گوید " یعنی می‌رسد آن روزی که ما هم به مشهد برویم"...

با شنیدن این جملات رضا و محمد هم اشک از گوشه چشمانشان جاری می‌شود آنها هم مانند مهدی تاکنون به مشهد نرفته‌اند.

چند ماهی از این موضع سپری شده تا اینکه یک روز که ماند همیشه مهدی برای چرای گوسفندان به صحرا می‌رود صدای زنگوله گوسفندان از دور دست‌ها به گوش می‌رسد و در گرگ و میش هوا فقط تشخیص یک گله گوسفند از دور امکان پذیر است. نزدیک‌تر که می‌رفتی صدای سگ نگهبان گله بیشتر می‌شد انگار حضور یک غریبه را تشخیص داده بود.

خبری خوش برایت آورده‌ام مژدگانی چه می‌دهی؟

محمد دوان‌دوان خودش را به مهدی می‌رساند. تمام مسیر را دویده بود دیگر نایی برای سخن گفتن نداشت و با صدایی گرفته می‌گوید "خبری خوش برایت آورده‌ام مژدگانی چه می‌دهی؟"

مهدی سعی دارد خستگی مسیر را با یک لیوان آب خنک از تن محمد بیرون کند تا هرچه سریعتر او لب به سخن باز کند و خبر خوش را بشنود.

محمد خطاب به مهدی می‌گوید "یادت می‌آید چند وقت پیش یک آرزویی کرده بودی؟" مهدی که با تمام وجود، آرزوهای دور و نزدیک را در ذهنش مرور می‌کرد تحمل نداشت و با خواهش از محمد می‌خواهد که موضوع را سریع و واضح بگوید. تا محمد از روزی که همه بچه‌ها در مسجد بودند سخن می‌گوید ناگهان مهدی  می‌گوید «زیارت امام رضا (ع)»  و محمد تایید می‌کند.

حاجت روایی فرزندان کویری توسط امام رضا (ع)

اشک در چشمان مهدی حلقه می‌زند و صدای خوشحالی محمد و مهدی در آسمان بیابان به گوش افلاک می‌رسد.

مهدی که امشب تصمیم داشت در بیابان تا سحر بماند به سراغ گوسفندان می‌رود و تلاش می ‌کند آنها را سرجمع کند تا هرچه سریع‌تر به روستا بازگردد.

در مسیر مهدی جریان را بازگو می‌کند که عبداللهی مدیر کانون فرهنگی هنری روستا امروز در مسجد گفت هر کدام از بچه‌هایی که تا‌کنون به زیارت امام رضا (ع) مشرف نشده‌اند فردا با مدارک شناسایی و اجازه کتبی از والدین به مسجد بیایند.

مهدی آرزویی محالی که برای همیشه در ذهن می‌پرواند را دست یافتنی می‌دید و در ذهنش تصویری از گنبد طلای امام رضا (ع) را مجسم می‌کرد.

اما بازهم در ته دل اندکی نگرانی داشت که شاید این سهمیه مربوط به دانش آموزان مدرسه باشد و او که در این سال‌ها به جبر روزگار از نعمت درس خواندن محروم شده بود از سفر بازماند.

مهدی برای نخستین بار سوار اتوبوس می‌شود

خیلی زود اسباب سفر فراهم شد و مهدی  با دیگر همسفرانش راهی مشهد الرضا می‌شوند دیدن اتوبوس و تجربه سوار شدن بر این وسیله نقلیه هم برای اولین بار است.

ترس و هیجان با هم گره خورده‌اند و محمد باز هم در اندیشه حرم است. برای اولین بار است که محمد پا در اتوبوس و جاده می‌گذارد و بهتر بگویم برای اولین بار است که مهدی از روستا خارج می‌شود و رنگ جاده و شهر و ساختمان‌های سر به فلک کشیده را می‌بیند.

فاصله شب تا صبح برای مهدی دیر گذشت شاید دیرتر از شب‌هایی که بارها و بارها تجربه حضور در صحرا را داشت و تنها با خدای خود راز و نیاز می‌کرد.

مهدی یکی از بره‌های کوچک گله را نذر زیارت حضور کرده بود

و اینک مهدی از دورترین قسمت شرقی ایران خود را در قلب کشور ایران و حرم امام رضا (ع) می‌بیند و تلاش می‌کند که بلورهای اشکش را با دستان سوخته از آ فتابش پاک کند.

راستی مهدی یکی از بره‌های کوچک گله خود را که نذر زیارت حضور کرده بود پیشکش آستان مقدس امام رئوف کرد و از حضرت خواست هرچه سریع‌تر زمینه تشرف خواهران و مادرش را هم فراهم کند تا نقش پدر بودن را به خوبی ایفا کرده باشد.

آری این حکایت حکایت نوجوانانی است که قرار است برای نخستین بار با دستان خالی روانه حرم حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) شوند.

با دستان خالی می‌روم تا دست پر برگردم. این گفته نوجوانی است که در عمر 16 ساله خود توفیق زیارت بارگاه امام هشتم(ع) را نداشته است.

در حالی که دانه‌های اشک پهنای صورتش را گرفته دست بر چشمانش می‌کشد سرش را پایین می‌اندازد و در زیر لب زمزمه می‌کند من زائر تو باشم چه می‌شود؟ مهمان بارگاه تو باشم چه می‌شود؟ در پیشگاه تو بنشینم غریب‌وار مبهوت روی ماه تو باشم چه می‌شود؟

حکایت روایت دلتنگی نوجوانان و جوانانی که تاکنون به زیارت امام رضا(ع) مشرف نشده‌اند

 نمی‌دانم با وجود اینکه سواد در حد خواندن و نوشتن دارد اما اینگونه شعرخوانی را از کجا آموخته است. شاید امام رضا(ع) به او عنایتی کرده.

آری حکایت امروز روایت دلتنگی نوجوانان و جوانانی مسجدی در روستاهای مرزنشین خراسان جنوبی است که تاکنون به پابوس حرم امام رضا(ع) نرفته‌اند.

از دورهای فاصله سوی تو پر می‌کشم، چون گرد خاک راه تو باشم چه می‌شود؟ دستی کشم بغض ضریح راه، یک لحظه در پناه تو باشم چی می‌شود؟

حکایت عجیبی است عصر ارتباطات با وجود انواع وسایل ارتباطی زمینی، هوایی که هر وقت انسان اراده کند می‌تواند به هرکجا که بخواهد برود اما این نوجوانان وجوانان تاکنون حتی به بیرجند هم سفر نکرده یا حتی برخی از آنان سوار بر اتوبوس هم نشده‌اند و به یک باره امام رضا (ع) آنها را می‌طلبد و شرایط سفر را مهیا می‌کند.

در اولین نگاه  به گنبد امام رضا (ع) ما را یاد کن

باورش سخت است که در در چند قدمی‌مان این چنین افراد دل شکسته‌ای باشند که به شوق زیارت از حال می‌روند و شاید هنوز صحن و سرای حرم را در خواب می‌بینند.

مهدی یکی از هم نوجوانان مرزنشین سربیشه است که شش خواهر و برادر هستند و خودش فرزند چهارم خانه است و خواهرانش هم مثل او تاکنون به مشهد و زیارت امام رضا(ع) نرفته‌اند!

مدتی است خواب زیارت امام رضا (ع) را می‌دیدم و این شد که امام رضا (ع) حاجتم را برآورده کرد اما خواهرانم به من گفته‌اند هرگاه دستت به ضریح امام رسید در اولین نگاه  به گنبد امام رضا (ع) ما را یاد کنی.

مگر می‌شود همسایه امام رضا باشی و به زیارت امامت نرفته باشی؟

آری حکایت روستاهای مرزی خراسان جنوبی اینگونه است. حکایتی که ساکنانش آرزوی پابوسی حرم یار را دارند تا در جوار مأمنش عقده دل وا کنند.

مگر می‌شود همسایه امام رضا باشی و به زیارت امامت نرفته باشی؟ فکرش را که می‌کنم باورش برایم سخت‌تر می‌شود. اینجا مهدی، رسول، علی، مجتبی، رضا، محمد و ... وقتی از آنها می‌پرسم کدام یک از شما قبلا به زیارت امام رضا (ع) آمده است؟ همه می‌گویند نه اصلا، هیچ وقت.

آنها همیشه تصویر حرم امام رضا(ع) را در قاب تلویزیون دیده‌اند و عکسش را در کتاب‌های درسی دیده‌اند و شاید وجودش را در خواب برای خود تجسم کرده‌اند.

آرزویش این بود که نوای قدسی نقاره خانه امام رضا(ع) را با گوش جان بشنود

یکی آرزویش این بود که نوای قدسی نقاره خانه امام رضا(ع) را که دلها را صیقل می‌دهد و جانها را صفا می‌بخشد را با گوش جان بشنود.

رضا که خیلی این روزها از داشتن این نام خوشحال است دوست دارد در اولین لحظه که چشمش به ضریح نورانی امام رضا (ع) بیفتد برای شفای پدر و مادر مریضش دعا کند.

محمد هم که در یک خانواده 5 نفره زندگی می‌کند می‌گوید تاکنون هیچ یک از اعضای خانواده‌ام به مشهد مقدس نرفته‌اند و من برای سلامتی آنها دعا خواهم کرد.

آری این روزها دلم بد جور هوای مشهد کرده است یا امام رضا (ع). در صحن گوهرشاد بی‌هدف ایستاده‌ام. خیسی وضو هنوز روی در صورتم جا خوش کرده است و نگاهم به گوشه‌ای از صحن است.کمی راه می‌روم این پا و آن پا می‌کنم. حضور زائران در بارگاهت شب و روز ندارد صداهایی از پشت سرم به گوش می‌رسد سرم را بر می‌گردانم چند نفری گوشه حرم کز کرده و یکی شان روضه می‌خواند انگار می‌خواهند به نام عباس(ع) دلی بدهند و نگاهی بخرند.

راستی حرف عباس (ع) شد دیگر قلم حرفی برای نوشتن ندارد ناگهان به یاد مدافعان حرمی افتادم که قبل از اعزام به حریم یار مانند رزمندگان جبهه‌های مقدس به پابوست می‌آیند و با اجازه تو اذن دخول می‌گیرند.

امام رضا(ع) را قسم می‌دهم که هیچ کودک، نوجوان و سالمندی آرزوی زیارتت بر دلشان نماند

 باز هم اسم عباس آمد از این جا به بعد باید چشم بگوید و اشک بخواند. آری دیگر خیسی وضو و اشکم یکی شده است.دیگر دلم قرار نداشت حالا بیشتر برآشفته بودم قدم‌ها را به سبقت از هم جلو می‌برم می‌خواهم اذن دخول بخوانم می‌خواهم وارد شوم صدای روضه سید هنوز در گوشم جا خوش کرده است می‌خواهم امام رضا(ع) را قسم دهم به اشک روضه و به عباس قسمش دهم که هیچ کودک، نوجوان و سالمندی آرزوی زیارتت بر دلشان نماند.

به ناگاه از خیال صحن گوهرشاد بیرون می‌آیم چشمانم را باز می‌کنم اینجا گوشه اتاقم در شهر خودم هستم. گویا لحظه‌ای روضه و نوای ضریح حرم در کنج ذهنم جای گرفته است نمی‌دانم چه شد خواب بود یا واقعیت و شاید خاطره‌ای بود که زنده شد اما هرچه بود زیبا بود زیارتی کوتاه و دعایی که برای همه دوستداران معین الضعفا کردم.

طرح معین الضعفا در استان امسال اعزامی نداشته است

محمدرضا نخعی‌پور کارشناس آموزش و پژوهش دبیرخانه کانون‌های فرهنگی هنری مساجد استان خراسان جنوبی و مسئول طرح معین الضعفا در گفت‌وگو با خبرنگار از حال و هوای زیارت اولی‌ها می‌گوید و خاطرنشان می‌کند:  از اواخر سال 94 و در سال 95 جمعاً 250 نفر از جوانان روستایی بین سن 10 تا 16 سال که تاحالا مشهد نرفته بودندبه زیارت امام هشتم (ع) مشرف شدند.

وی اظهار داشت: در برخی از سفرها که اوضاع بچه‌ها خیلی بد بود  قبل از سفر لباس هم تهیه می‌کردیم و هنوز نتوانسته‌ایم دختران مرزنشینی که تاکنون به زیارت امام رضا (ع) مشرف نشده را به این سفرها ببریم اما اگر خیرین کمک کنند ان‌شاالله آنها را هم اعزام می‌کنیم.

کارشناس آموزش و پژوهش دبیرخانه کانون‌های فرهنگی هنری مساجد استان خراسان جنوبی و مسئول طرح معین الضعفا در استان گفت: برای اعزام شرایط خاصی دارد از جمله اینکه بایدساکن روستای مرزنشین بوده و بین 10 تا 16 سال سن داشته و عضو فعال مسجد و اهل خانواده‌ای بی‌بضاعت باشی تا بتوانی از خدمات این سفرها بهره‌مند شود.

وی افزود: این سفرها سه روزه است که به جز حرم به مکان‌های تفریحی دیگر هم زائران اعزام می‌شوند.

دو هزار زیارت اولی در استان چشم انتظار کمک خیران هستند

نخعی‌پور بیان کرد: از طرف دبیرخانه کانون‌های فرهنگی هنری مساجد استان بخشی از هزینه‌ها تأمین شده و بخشی هم توسط خیرین تامین می‌شود که شناسایی افراد هم توسط بسیج، کانون‌ها و دهیاران انجام می‌شود.

مسئول طرح معین الضعفا در استان با بیان اینکه امسال هنوز اعزامی نداشتیم اظهار داشت: به دلیل اتمام بودجه فعلاً برنامه‌ای نداریم مگر اینکه خیرین کمک کنند چراکه با این شرایط نزدیک به دو هزار نفر هستند که باید اعزام شوند.

نخعی‌نژاد افزود: از زمان تغییر تولیت در زمینه اعزام زائران خیلی کمک شده اما آمار زیارت اولی‌ها زیاد است که از همه مردم و خیران درخواست می‌شود برای اعزام این افراد کمک کنند.

آری دیشب میان اشک‌هایم برایت از صداقت چشمانم سرودم. از ترنم صدایی که مدام تو را می‌خواند در دلم می‌گویم آوازم بوی تو را گرفته است لحظه دیدارت را به یاد خواهم سپرد وقتی از شوق نگاهت لبریز اشک است و لب‌هایم هم آواز مرغانی است که تو را صدا می‌زنند.

آری آقا برای خوبی‌هایت هفت آسمان هم کم است تمام ستاره‌ها تو را نجوا می‌کنند سحرگاهان از حریمت صدای ربنای ملائکه می‌آید و کبوتران حرم اذن دخولت را سر می‌دهند و صدای نقاره خانه‌ات مرا به سوی خود می‌کشاند پس تو را به تمام رئوف بودنت قسم، هیچ دلی را ناامید از زیارتت نکن. 

منبع: تسنیم
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار